سی روز آنلاین/ مهدی جهاندیده:
سپیده چو ازجای خود بر دمید
میان شب تیره اندر خمید! /فردوسی
لطفاللهیان از سپیده به غروب نزول کرده است. قریب به صد سال از تاسیس بلدیه در اردبیل می گذرد. از آقاخان حبیبی تا به امروز، شهرداری اینگونه در موضع ضعف و انزوای گفتمان قرار نداشته است. از تشکیل پروندههای قضایی گرفته تا تعلل در عمران شهری؛ اردبیل را در مخمصه و معرض خطر قرار داده است.
علیرغم دمیدن با توان آخر در ساز و سرنای پروپاگاندا، مردی که پنج دقیقه در سالن فدک به افتخارش کف زدند،جنبه های فراتر از ویترین نیافت و نتوانست به روح و جان شهروندان راهی بیاید. عقبگرد تاریخی تلخ و ادبیات ازهم پاشیده و خمیده، روایت اولِ داستان صد سال تنهایی و آنچه که در آغاز بر آئورلیا بوئندیا جلوی جوخه اعدام رخ میدهد را تداعی میکند. (بازخوانی صفحات آغازین صد سال تنهایی مارکز خالی از لطف نیست) این شباهت هر چند فانتزی بازی محض است؛ اما بارها و بارها از مرگ گریختن آئورلیانو و مرگ او در اوج تنهایی و فراموش شدگی شاید در تقارن جالبی با عزل و استیضاحهای نافرجام لطفاللهیان و تنهایی و انزوای او قرار بگیرد. همانگونه که از ۱۷ فرزند، کسی در روز مرگ همراه بوئندیا نماند؛ لطفاللهیان نیز همراهان اصیل خود را از دست داده است.
پنج سال پیش حمید لطفاللهیان در اوج خوش اقبالی و با «آرایی ناپلئونی» کلیدِ عمارت شهرداری را از علیرضا سلیمانی ربود. بهار ۱۳۹۴ رجال سیاسی و پارلمان محلی بر سر شهرداری وی اجماع نظر داشتند. اما در آستانه بهار ۱۴۰۰ داستان روایت دیگری دارد. موافقان و حامیان دیروز، به صفِ منتقدان و مخالفان پیوستهاند.
لطفاللهیان در پنج سال گذشته، توانسته نقاط ضعف خود را پشت دیوارِ «مارپیچ سکوت رسانهها» و ترور رسانهای شخصیتها پنهان و صداهای معترض را بایکوت نماید. اما این سپرِ پوشالی مدتهاست که درهم شکسته است. فکت ماجرا این است که کارنامه لطفاللهیان نقطه درخشانی ندارد. لطفاللهیان با وعده شهر انسان محور، دل شورا را ربوده بود. سال اول بارقههایی از امید را در رویکردهایش بروز داد؛ اما خیلی زود پرده از چهره برافتاد و خمود!مفاهیمی مانند شهرِانسان محور صرفا جنبه شعاری پیدا کرد تا اردبیل تطابقی با وعدههای رنگینکمانی لطفاللهیان نداشته باشد. مانند آن برخورد نامهربانانه با پیرمرد دستفروش که دیگر آبرویی برای شهر انسان محور نگذاشت.
مفاهیم مدرن به مانند «توسعه متوازن» و «عدالت اجتماعی»به محاق رفت و در مسلخ «نگاه شهری-روستایی» خمود! اصرار بر نگرشهای قرون وسطایی به گسترش عدالتآبادها انجامید.روند مطالعاتی طرح تفصیلی از سال ۹۳ تا ۹۹ به نتیجه نرسیده و روند مطالعاتی آن از فرایندی فرسایشی، به فرایندی فسیلی تبدیل شده است. وعدههای شهرداری در مورد طرح تفصیلی، به مانند پل قدس شعاردرمانی بوده است. فرصت طلایی برندسازی و رقابتسازی اردبیل در سایه ضعف مدیریتی و ضعف زمانبندی پروژهها به مانند پل قدس، باتلاق مالی شهرداری اردبیل شد و روند طولانی آن، کمر اقتصاد شهرداری اردبیل را خم کرده است. پلی که قرار بود در دو سال ساخته شود، چون جنازهای بر دوش شهر سنگینی میکند و از مسالهای شهری تبدیل به معضلی ملی شده که علیرغم سنگ تمام دولت و مجلس، وعده لطفاللهیان به برای افتتاح در بهمن ماه ۱۳۹۹ همچنان بر زمین مانده است.
تشکیل پروندههای مختلف علیه شهردار و کارکنان در دادگستری، شکاف شورا و شهرداری را بیشتر کرد. کارد به استخوان شورا رسید. زنجیره پرسشها، لطفاللهیان را در بحرانِ پاسخگویی قرار داد. سناریوی عزل «کابوسِ لطفاللهیان» بود. شورا دوبار تا آستانه عزل پیش رفت؛ اما چرخش در دقیقه نود و شائبهدار پارلمان محلی هنوز زیر سایه ابرهای ایهام و تردید «فکت» را پشت پرده پنهان کرده است؛ اما هراس افشاگری همیشه واهمه انگیز است.
فرصتسوزی در حکمرانی ۶۸ ماهه لطفاللهیان اردبیل را در وضعیت خمیده قرار داده تا نه نامی از بزرگراه عمران باشد و نه نشانی از خیابان فرهنگ. وعدههایی که رنگ و بوی بهشت را میداد، ابزاری شد برای خلق جهنم! پروپاگاندا اینگونه بود که او «نائبی دوم» باشد. اما قهرمانان دوبار زائیده نمی شوند. او ضدقهرمان بود. تاریخ برای بار دوم به شکلی کمدیوار تکرار شد. به تفسیر مارکس قهرمان در قامت دلقک نمود پیدا میکند. پنج سال و اندی حضور لطفاللهیان در عمارت شهرداری او را از منظر منتقدان شایسته «خمود طلایی» کرده است.
در بازنشر این نوشتار از سی روز آنلاین امانتدار منبع انتشار باشیم/